ترنمترنم، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

ترنم زندگیم

بدون عنوان

  تمام عروسک های دنیا؛     یتیم می ماندند؛     اگر خدا دخـــتـــر را نمی‌ آفرید ...! ...
4 بهمن 1393

برگ گلم،دختركم

برگ گلم ، دخترکم... تو هنوز آنقدر بزرگ نشدی که برایت از غمهایم بگویم... خوب که فکر می کنم می بینم که اگر بزرگ هم شوی باز دلم نمی آید غمگینت کنم. بر من ننگ باد روزی که بخواهم در ازای عشقی که به تو می بخشم چیزی بخواهم. شرمم باد اگر امروز در دلت محبت بکارم که فردا روزی بخواهم درو کنم. برگ گلم من عاشقم. .عاشقانه دوستت دارم.. تو خواه مهربان باشی خواه نباشی... روزگارت خوش باد شرم بر من مادر که روزی از شادی تو شاد نباشم. ننگ بر من باد اگر روزی متوقع باش...
4 بهمن 1393

ترنمم

چه خوب شد که آمدی. .. با وجود تو دنیای من حسابی رنگی رنگی شده است. دنیای من این روزها رنگش صورتی است. تفریحاتم پارک رفتن و کارتون دیدن است. در کتابفروشی ها بدنبال رنگی ترین کتابها می گردم. در فروشگاه کیفی صورتی و گلدار توجهم را جلب می کند. گل سرهای رنگارنگ می خرم...هر چند که تو اجازه نمیدهی آنها را به موهای روشنت بیاویزم.  در بقالی بدنبال چوب شور و بستنی های رنگی هستم. ...
4 بهمن 1393

براي دختركم

كلي حرف دارم باهات ولي نميدونم از كجا بايد شروع كنم.الان نزديك16ماهته يه فرشته زيبا براي من وبابايي و البته خييييلي شيطون و شيرين.ترنمم صبحا كه از خواب بيدار ميشي (كه البته بيشترش من پيشت نيستم از اين بابت خيلي ناراحت)كلي ناز ميكني روي تخت منتظري كه بغلت كنم تو هم سريع سرت ميزاري روشونم سفت ماماني رو بغل ميكني،منم عاشق اين لحظه ام.وقتي هم بهت ميگم ماماني رو محكم بغل كن دقيقا همين كارو ميكني وااااي كه اون لحظه دوس دارم بخورمت عسلي.بهت بگم از شيطونيات كه فيشاي تلوزيون ميكني باز خودت دوباره وصلش ميكني،ياد گرفتي ميري روي مبلا و واميستي روي مبل كه خيلي اين كارت خطرناكه...از روي تخت خوابم خودت تنها مياي پايين،از روي يه پله ميشيني مياي پايين بعدشم ...
4 بهمن 1393

دو قدم مانده كه پاييز به يغما برود...

    دو قدم مانده که پاییز به یغما برود این همه رنگ ِ قشنگ از کف ِ دنیا برود گله هارابگذار! ناله هارابس كن! تابجنبیم تمام است تمام!! مهردیدی كه به برهم زدن چشم گذشت.... یاهمین سال جدید!! بازكم مانده به عید!! این شتاب عمراست ... من و تو باورمان نیست كه نیست!! زندگی گاه به كام است و بس است؛ زندگی گاه به نام است و كم است؛ زندگی گاه به دام است و غم است؛ چه به كام و چه به نام و چه به دام... زندگی معركه همت ماست...زندگی میگذرد... زندگی گ...
30 آذر 1393

30ام آذرماه93

سلام به گل دختر نازم،ايشالله كه مثل الانت خوب و سرحالي.امشب آخرين شب پاييز زيباست شب يلدا....متاسفانه الان من شيفتم و نتونستيم مثل سال پيش دور هم جمع شيم اشكالي نداره ايشالله سال هاي بعد .از الانت بگم كه هر روز داري شيرين و شيرين تر ميشي نفس مامان،فدات بشم كه اينقد نازي،الان ديگه خوب راه ميري،6تا دندون داري،بابا و ماما ميگي،تا يكي خلاف ميلت كاري كنه يا يه ذره بهت اخم كنه سريع مياي پيش خودمو ميگي زد بعدم خودت از دور ميزنيش و به منم ميگي كه حتما بزنمش يا دعواش كنم خدا نكنه كه دستت يا پات به جايي بخوره كلي بايد بوسش كنيم و اون شي خبيث بزنيم و دعواش كنيم تا دلت اروم بشه گل نازم.اينا رو هم كه ازت ميپرسيم بلدي 1.ببعي ميگه؟؟ 2.هاپو چي ميگه؟؟ 3.اسبه...
30 آذر 1393

دخترم

دختـــــرم ، تــــاج سرم من و تــــو هر دو ز یکـــــ   آغازیــــم تو همان مـــــادر فرداهایـــی من همان دخـــــتر دیــــروزینم نقشه ی کهـــنه ی دیروزی مــن نقش فـــردای تو نیستــــــ خوبــــ مـــیدانم من با همیــــن چشم نباید به جهانــتــــــ نگریستـــــ کــــاش میدانستـــــــی مادرتـــــــ با همه هم نســــلانش بذرهـــــای بدوی میپاشید تا تو با آن پسر همســایه هر دو یکســـــان و برابر باشید تا اگر سـ...
25 مهر 1393

نماز

اینم ترنم گلی در حال نماز خوندن با مامانش.فدات بشم خانومی ...
24 مهر 1393